کد مطلب:149399 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

مرد بزرگ یعنی چه؟
مردان بزرگ تاریخ، عظمت و بزرگی: مقیاس عظمت و بزرگی افراد، شخصیت روحی آنهاست. البته واضح است كه مقیاس عظمت افراد، مشخصات بدنی یا نژادی آنها نیست. ما در تاریخ به افراد و اشخاصی برمی خوردیم كه آنها افراد برجسته ی تاریخ به شمار می روند و در صفحات تاریخ مانند قله های كوه بر روی صفحه ی زمین برجستگی دارند و نمایان باشند، برخلاف سایر افراد كه در حكم سنگریزه ها بر روی صفحه ی تاریخ به شمار می روند كه انسان در همان نقطه ی بالخصوص اگر بایستد و مطالعه كند آنها را می بیند، و بعضیها هم اینقدر ریز و كوچكند كه اصلا دیده نمی شوند.

مثلا اسكندر و ناپلئون و نادر و شاه اسماعیل و امثال اینها افراد بزرگ و برجسته ی تاریخند، همان طوری كه انبیاء بزرگ و اولیاء بزرگ الهی نیز مانند ابراهیم و موسی و عیسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام از برجستگان تاریخ و بزرگان بشریتند.

حالا می خواهیم ببینیم بزرگی دسته ی اول و دسته ی دوم با هم قابل مقایسه هستند یا نه؟ البته نه، زیرا درست است كه آن افراد از آن جهت كه همت بزرگ و اراده ی قوی داشته اند و شعاع دایره ی خواستشان طولانی بوده و به كم و كوچك قناعت نداشته اند


[قابل تحسین اند] و قهرا انسان وقتی كه همت و دلاوری برخی از آنها را می خواند، در مقابل عظمت آنها خیر و مبهوت می شود و احیانا سر تعظیم فرود می آورد و در قلب خود یك نوع محبتی نسبت به آنها احساس می كند (اثری كه از شاهنامه ی فردوسی در نفوس پیدا می شود از این نوع است) ولی بزرگی دسته ی دوم یك نوع دیگر و یك جنس دیگر است؛ از آن نوع بزرگی است كه مقام تقدس پیدا می كند تا آنجا كه نام آنها مقدس می شود، همان طوری كه می بینیم نام محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و همچنین ابراهیم و موسی و عیسی علیه السلام را هاله ای از قدس احاطه كرده است، چرا؟ برای اینكه درست است كه دست ی اول بزرگ و عظیم اند ولی عظمت آنها و درشتی آنها از نوع عظمت و درشتی خودخواهی است. هر یك از آنها سبع بزرگی و حیوان بزرگی هستند. فرق نمی كند؛ انسان در برابر كسی هم كه خیلی پرخور است و برابر ده نفر می خورد، اعجاب و احیانا تحسین دارد. یكی خورنده ی ریز است و یگری خورنده ی درشت، یكی جاه طلب ریز است و یكی جاه طلب درشت. مثلا یك كدخدای ده ده خانواری كه همه ی همت و آرزویش كدخدایی این ده است، یك جاه طلب خرده پاست و آن كه دنبال كدخدایی قضبه ی هزار خانواری می رود از نوع اولی است ولی درشت تر، و آن كه دنبال حكومت یك شهرستان یا یك استان و یا كشور می رود به همین نسبت درشت تر است و آن كه سودای جهانگیری و جهانداری در سر دارد یك جاه طلب درشت تر است. شخصیت اینها عظیم است و شخصیت خودخواهی شان عظیم است؛ سبع عظیم و جاه طلب عظیم و استثمارگر عظیم هستند. اینها وسعت روح و سعه ی شخصیت پیدا كرده اند ولی تمام آن توسعه و وسعت در ناحیه ی حوائج شخصی خودشان است، می خواهند تمام دنیا را در هاضمه ی بزرگ خود بریزند.

اینها پرخورهای روزگارند، می خواهند همه ی دنیا را جزء خود بكنند، همه ی شخصیتها را فانی بكنند مگر شخصیت خودشان را و شخصیتهای طفیلی خودشان یعنی آن شخصیتها كه جزء شخصیت آنهاست و هضم شده در شخصیت آنهاست. پس آنها بزرگند و فعال ولی مانند غده ی سرطان كه یك سلول، بی تناسب شروع می كند به رشد و همان منشأ هلاكت بدن می شود.

ولی دسته ی دوم توسعه ی شخصیت پیدا می كنند آن طور كه مادر توسعه ی شخصیت پیدا می كند كه فرزند و شخصیت فرزند، مستقل و محفوظ و محترم می ماند و او همان طور برای آن شخصیت كار می كند كه برای خودش كار می كند. او نمی خواهد آن


شخصیتها را در خودش هضم كند بلكه می خواهد آنها را حفظ كند و مستقل و محترم بشمارد. او به منزله ی غده ی سرطان نیست، به منزله ی یك روح قوی است كه در پیكر اجتماع می دمد و همه را زنده و فعال می سازد. او مصداق مخالف «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» است. او شخصیت انسانی اش توسعه پیدا كرده و روح بشری نه حیوانی او بزرگ شده. او توسعه ی وجدان و ایمان پیدا كرده و به قول مولوی:



روح حیوانی ندارد اتحاد

تو مجو این اتحاد از روح باد



گر خورد این نان نگردد سیر آن

ور كشد بار این نگردد آن گران



ما چرا امروز فدایی حسین هستیم؟ چون آنچه را پیغمبر فرمود كه «حسین منی و انا من حسین» همه ی ما در خودمان احساس می كنیم، یعنی حسین را از خود و خود را از حسین جدا نمی بینیم. ما حسین را به صورت یك فرد كه منظورش انجام تقاضاهای شخصی خود است نمی بینیم. ما او را یك روح كلی می بینیم كه قبل از وقت در فكر ما بوده. پس او از ماست و ما از او هستیم، او از بشریت است و بشریت از اوست، او با روح ما و سرنوشت ما آمیخته است. ما از او و او از ماست.

توسعه ی شخصیت انسانی همان بود كه علی علیه السلام داشت و می فرمود:



و حسبك داء ان تبیت ببطن

و حولك اكباد تحن الی القد [1] .



یا می گفت: «و هذا اخو غامد و قد وردت خیله الانبار... و لو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا...» [2] .

توسعه ی شخصیت این است كه واقعا انسان بگوید:



من از بینوایی نیم روی زرد

غم بینوایان رخم زرد كرد



توسعه ی شخصیت این است كه حسین علیه السلام فرمود: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا...» یا گفت: «من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله...».


[1] نهج البلاغه، نامه ي 45. [و همين درد براي تو بس كه سير بخوابي در حالي كه در اطراف تو جگرهايي تشنه ي مشكي آب باشند.].

[2] نهج البلاغه، خطبه ي 27.